کپره زده(پَ رَ دَ / دِ) چیزی که کپره گرفته باشد. کپک زده. سفیدک زده. کره زده. کلاش گرفته. متکرج. اورگرفته. اورزده. رجوع به کپک زده شود، شوخ گرفته. پینه بسته ادامه... چیزی که کپره گرفته باشد. کپک زده. سفیدک زده. کره زده. کلاش گرفته. متکرج. اورگرفته. اورزده. رجوع به کپک زده شود، شوخ گرفته. پینه بسته لغت نامه دهخدا